ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

رویت خواهر ادیسون در تهران

همزمان با رویت هلال ماه رجب، خواهر توماس ادیسون در تهران رویت شد! این موجود ِ موجود،در دفتر محل کار ما موجود می باشد و ما امروز فهمیدیم تا حالا با لباس مبدل عینکی جنب در ،در انظار عمومی ظاهر می شده.به قول آن شرلی برای اینکه ریا نشه!

آقا این عینکی جنب در ما،تا حالا رو نکرده بود با داش ادیسون،نسبت خانوادگی دارد.البته او از نظر ظاهری که نه،از نظر IQ هم اصلا شبیه ادیسون نیست و فقط رشته  مورد علاقه توماس خان را در دانشگاه دنبال می کند(چون همه ما یه جورایی دچار خود- فرزادحسنی بینی شدیم،پنداشتیم که عینکی جنب در ،دیگر آنقدر بزرگ شده که بهش شخصیت بدیم) او  قرار است امروز آش بپزد تا اسمش را رسما عوض کند.(البته امروز ناهار مهمون دکتر بودیم...به خاطر ولادت امام محمد باقر)

....امروز، خواهر ادیسون رفته بود تا از یک کودک نابغه گزارش تهیه کند.می خواستم عکسش رو  براتون بگذارم اما یکهو همه فریاد زدند:نه ه ه ه ه ه ه ه ه !!!خطرناکه حسن.ما نباید عکسی را که قرار است توی مجله کار کنیم،زودتر بگذاریم روی وبلاگ مخفیانه خودمون....عکس می سوزه...خبر می سوزه....اخراج میشیم دماغ و عضو تحتانی خودمون هم می سوزه!

خلاصه اینکه خواهر ادیسون رفته به ننه بابای بچه نابغه هه گفته:اینجا نمونید هااااااا! اگه می تونید برید.

متاسفم که یکی از همکاران خوبم به همین سادگی به پروسه فرار مغزها کمک کرده.البته خود پدر مادره هم بیکار نشسته بودند تا خواهر ادیسون بهشون پیشنهاد فرار بده.خودشون می خواستند برند کانادا...فقط خواهر ادیسون ،جریان را تسریع کرده امروز.

نوشته:سرچر

به یک نفر عینک داغون کن نیازمندیم

......there are 4 things you can't recover

first:the word after it's said

      second:the stone after it's throw

البته سوم و چهارمش مهم نیست زیاد(مطمئنا شما خیال نخواهید کرد که موارد سوم و چهارم را فراموش کرده ام!)برای من همان مورد اولش کافیست تا علیهش n سطر مطلب بنویسم .

با نوشتن این پست می خواهم به جهانیان ثابت کنم که بعد از حرف زدن هم می توان سخن ادا شده را عوض کرد.راستش از روزی که پست حسن کچل را نوشتم، عذاب وجدان  مثل بختک افتاده رویم ....نه اینکه از انچه گفته ام پشیمان باشم ،نه! به این فکر می کردم که < حرفهایی هم هست برای نگفتن> و قرار نیست حالا که ما چهار نفر سوگند خورده ایم صادقانه، بی طرفانه و بدون غرض ورزی،بدون سانسور و اینا ماجراهای محل کارمان را بنویسیم؛نیازی باشد تا پا برهنه  وارد حریم کچالت یک فروند حسن کچل بشویم.

من مطمئنم که نگاه دوستانم به حسن کچل  خیلی درست تر از نگاه من است....من حق دارم باور نکنم که یک حسن کچل،چقدر می تواند کچل باشد! چون تجربه کاری رادیویی ما،روابط و نوع برخوردمان با هم،خیلی فرق داشت با حالا که شرایط فرق کرده.

نمی دانم،انگار بدجوری چسبیده ام به عینک خوش بینی ام؟! شاید یک روز یک نفر سوار بر اسب سیاه از راه برسد و با مشت بکوبد پای چشمم،این عینک خوش بینی را خورد و خاکشیر کند.شاید!

نوشته:آن شرلی

      

 

کف می کنیم م م م م م م !

بدین وسیله به اطلاع ملت بلاگر و البته همیشه در صحنه ایران می رسانیم که جایزه بابا تو دیگه کی هستی ترین پست نویسی در وبلاگهای فارسی زبان را به دوست و همکار ارجمندم،عینکی جنب در تقدیم می نماییم چرا که در طرفة العینی ما سه نفر دیگر را سوسک کرد!

از روز تولد این وبلاگ،ما سه نفر هر روز کلی خون جگر می خوریم،پست میذاریم ولی دریغ از یک کامنت....اما این عینکی جنب در،هنوز نیومده کلی کامنت برامون به ارمغان آورد.به قول سردبیر شهیرمان،بیننده هامونو زیاد کرد.

امروز در جلسه غیر رسمی و غیر علنی ما سه نفر،مصوب شد که نام عینکی جنب در را به قدم خیر تغییر دهیم.البته گرچه به قول آقای احمدی نژاد،مردم در برابر تغییرات مقاومت می کنند و این طبیعیست.

نوشته ی:یک عدد آن شرلی کف کرده!