از صبح تا حالا دارم فکر می کنم.آخه چرا؟ تازه،دیشدن دیشدن هم نیست؛اوع اوع!به نتایجی هم رسیدم البته.
آسانسور اینجا دقیقه به ساعت،خراب است.فهمیدم چرا.(از آنجا که پیر و مرشد و سردبیرمان عادت دارد همه چیز را با شماره بیان می کند،بنده نیز بچه مرشد بازی در می کنم از خودم)
آسانسور همچنان خراب خواهد ماند :
1- جهت حفظ تناسب اندام خواهران گرامی
2- جهت اشاعه فرهنگ «ایرانی می تواند»
3- جهت پر کردن ایام فراغت(منظورم به آندسته از همکارانیست که محل کار را با کویت اشتباه می گیرند...آنهم هرروز)
4- جهت شناسایی،برخورد و امحاء معترضین،با جرئتین،عصبانی این و خائنین و نمک نشناسین!
5- جهت ثابت کردن اینکه «دیدید برق کافی نداریم؟!!برق موجود،کفاف خِر کش کردن این آسانسور پیزوری را هم ندارد.در نتیجه نمی تونیم براتون اسپیلت نصب نُماییم)
6-جهت تفریب(از فریب می آید)افکار خصوصی(غرض افکار آن عزیزانیست که همیشه در پی یافتن روزنیست برای مذاکره جهت ازدیاد حق الزحمة) که آره،خوب شد با چشم خودتان دیدید مصرف برق ساختمان بیش از حد مجاز است و آقایون از اداره برق آمده اند و برق سه فاز آسانسورمان را تپرانده اند.
7- جهت اینکه خوشی نزند زیر دل خلق الله
8- جهت قدر عافیت پیش از وقوع واقعه باید کرد،چرا به خانه روا نیست؟
۹- و در یکی مانده به آخر،جهت همدردی با مردم مظلوم فلسطین.
۱۰-در آخر نیز جهت شادی روح اموات،فاتحه مع صلوات!
نکته انحرافی:هیچ می دانید مطلبی که خواندید،شماره 3 نداشت؟
نکته انحرافی تر:هیچ می دانید 80% کسانی که نکته انحرافی بالا را خواندند،ایشبیلک موسشان را چرخاندند،صفحه را بالا بردند،شماره ها را چک کردند،شماره 3 را رویت کردند و فهمیدند که نکته انحرافی فوق،احرافی تر از این زیریه بید!
نوشته: آن شرلی
هر چی صبر کردم یه مطلب جالب و قشنگ برای پست اولم بنویسم دیدم فایده نداره و از این مسابقه ایی که بین ما چهار نفر برقرار است عقب می مونم و از بین 4 نفر ششم می شم به خاطر همین برای شروع همین را نوشتم.
بچه ها اسم من رو گذاشتن سرچر(sercher ) هر چند خودم از این اسم زیاد راضی نیستم اما قبول کردم.
در ادامه معرفی ها باید بگم ما چهار نفر وقتی با هم باشیم هیچ کس جلو دارمون نیست و یک زلزله 6 ریشتری را تشکیل می دیم.
من روی میز شماره دو می شینم این ها همش من رو به خاطر مانیتورم مسخره می کنند و هی به من می خندند.... اما از آنجایی که من خیلی آدم خوبی هستم می ذارم خوش باشن.... البته خودشون می دونن که به این حرف ها نیست و توی نت و کامپیوتر عمرا اگه به پای من برسن....
اتاق کار ما تقریبا شبیه به اتوبان همت می مونه که هی این میاد اون میره و توی این رفت و آمدها ست که اتفاقات خیلی جالبی می افته....تلفن هامون هم چون افراد کلیدی و خیلی مهمی هستیم و اگر یکی از ما نباشه مطمئنا اصلا ....هم در کار نیست
همیشه اشغاله و زنگ خورا بالا (راستی آن شرلی جون یادم رفت بگم امروز آقای اسمشو نبر زنگ زد گفت تلفنت را می خواد وصل کنه اما باید سیم کشی کنه یادت باشه وقتی تلفنت وصل شد باید به اندازه تمام زنگ هایی که با گوشی من زدی از گوشیت زنگ بزنم).... از وجدان کاری هم نگو که همه ما فقط برای این زنده هستیم که کار کنیم، بعد از ظهرها مدیر ساختمان مجموعه کم می مونه با تی پا ما رو از آنجا پرت کنه بیرون....
نوشته ی: سرچر
صفتم عکاس باشیه روی میز شماره ۳ می شینم می تونم بگم تپل ترین آدم این اتاقم یه تپل مهربون تقریبا پیشکسوتترین فرد اتاق هم هستم . قبلا کارم عکاسی بود خیلی هم دوستش داشتم ولی می گن آدمها چیزای رو که دوست دارند زود از دست می دن !!! ولی یه چیزی یاد گرفتم که تاوقتی چیزی مال من نبود دوستش نداشته باشم اهل دعوا و جرو بحث نیستم در مقابل هر بگو مگوی کوتاه می یام یعنی تا اینجا که اومدم .
وقتی پیشنهاد وبلاگ رو دادم بچه ها قبول کردن خیلی هم خوشحال شدن آخه ما هر چهارتایی اینترنت بازهای خوبی هستیم البته حمل بر خودستانی نباشه یه وبلاگ مخفیانه به اسم
ما چهار نفر
عکاس باشی