ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

آهای....من یک نویسنده ام!!

برای آنکه کفشی به پا کند،دخترک تنش را می فروشد.....

خنده آور است خدایا!

من،فریبکارانه،چون آن فرومایه اندیشه ام را می فروشم و سربلند و مغرور می بالم که

 نویسنده ام!

                                                                                               شارل بودلر

 

               

 

به علت تعهدات اخلاقی ام به بلاگ اسکای، نمی تونستم عکس واضحتری بذارم!در ضمن،برای تنویر افکار عمومی باید اعتراف کنم که اگرچه من هم نویسنده ام ولی اندیشه ام را فریبکارانه و چون او نمی فروشم.....بابا،نصف اندیشه ما مجانی در طبق اخلاص،خیرات می شه!

نوشته ی:آن شرلی

حسن کچل،قپی نیا جون جولیا پندلتن!

نه....فکرشو بکن... می دونم خیلی سخته ولی ایرانی می تواند(حتی در این مورد خاص،خارجی هم می تواند)حالا تو فکرشو بکن... ببین، اصلا وقت زیادی ازت نمی گیره...چند ثانیه هم کافیه...یه کوچولو فکرشو بکن... آخه به نظر شما، یک عدد حسن کچل چقدر می تونه توی زندگیش چلمن باشه؟!! چقدر می تونه اسکل باشه؟چقدر می تونه خز باشه؟ اونم حسن کچل ما......اوئئئئئئئئئئئئه...کی میره این همه راهو؟...تازه با این وضعیت سهمیه بندی بنزین! آخه بدبختی ما اینه که افاده های آقای حسن کچل ....فلک رو پاره کرده (فکر بد نکنید!شاید منظورم لباس فلک باشد!) اما هنگام عمل که می رسه...ای وای!من که شرمم می شود از شرح واقعه دیروز سخن بگویم. خصوصا وقتی به یاد آن مذاکره خودم با ایشان در ایام نادانی و آدم نشناسی خودم می افتم: (الان مثلا اینجا ها خاکستری یا سیاه سفید است.مثل فلش بک فیلمها وقتی می خواهند ایام قدیم را مرور کنند):یک روز من رفتم توی اتاق حسن کچل...حرف کامپیوتر و سواد دیجیتالی پیش اومد،ما هم که شکسته نفسی مان گل کرده بود گفتیم:آره..ما در حد خودمان کامپیوتر بلدیم. آقا،این حسن کچل نه گذاشت و نه برداشت، ژست استاد کامیوترانه ای به خودش گرفت و خیلی جدی زد توی پرمان.کله اش را تکان داد.چند تا نچ نچ کرد و گفت: این خیلی بده... و هی از ما بزرگواری،از ایشان تخریب شخصیتی!حالا شیطان هم داشت از این ور انگولکمان می کرد که بگو اینجوری ها هم نیست؛ولی ما به خاطر اینکه ریا نشود لب به هم دوختیم و سوختیم! حالا آقا ،دیروز،خودش بلند شده و آمده توی اتاق ما.رفته سروقت کامپیوتر سرچر.ویروسها را مشاهده کرده ولی چون از پسشان برنیامده،کامپیوتر را فرمت کرده.و جالب اینجاست که طبق اخبار موثق ،بعد از فرمت،کامپیوتر تپر شده و صفحه اش بالا نیامده است!حالا بشنوید از بقیه ماجرا......آقا آمده تریپ جنتلمنی از خودش درکند،برای سرچر نامه نوشته<قبل از شروع کار با من تماس بگیرید > .بعد از تماس هم گفته <با یک کامپیوتر دیگه کار کن>. نه...شما فکرش را بکنید....آخه توی این دفتر که برای چند تا کشو باید سالیان سال صبر جمیل اختیار کرد،یه کامپیوتر دیگه چه مفهومی می تونه داشته باشه؟!! آخه یک سرچر بدون آرشیو عکسها و مطالبش چه حسی می تونه داشته باشه؟ یعنی یکی نیست به این حسن کچل بگه تو که توی عمرت حتی نتونستی یه پشه هم بکشی، چه جوری می خواستی ویروس بکشی آخه؟برادر من،بنشین سر جات،اینقدر هم قپی در نکن خواهشاً !

نوشته:آن شرلی

امروز سرچر می خواد میدون جنگ رو آتیش بزنه

صبح به محزن وارد شدن به اتاق با نامه حسن کچل روبرو شدیم  هر دو افتاده بودیم روی میز تا

ببینیم چی نوشته روی یه برگه نوشته بود خانم ... قبل از شروع کار با من تماس بگیرید . ولی

سرچر زنگ زد اون جواب نداد بعد sms داد که با دستگاه یکی دیگه کار کن دستگاه خودت خرابه 

خلاصه سرچر قصه ما آتیشی شد حالا قرار امروز این میدون رو به آتیش بکشه البته اقدامات اولیه

بنزین ریختن و کبریت زدن رو انجام داده فقط مونده تا حسن کچل بیایدو میدون جنگ ما بشه

 یه میدون جنگ درست و حسابی از اون میدون های جنگی که همیشه در دفتر بر پا ست .

عکاس باشی