-
حسن کچل،قپی نیا جون جولیا پندلتن!
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 09:50
نه....فکرشو بکن... می دونم خیلی سخته ولی ایرانی می تواند(حتی در این مورد خاص،خارجی هم می تواند)حالا تو فکرشو بکن... ببین، اصلا وقت زیادی ازت نمی گیره...چند ثانیه هم کافیه...یه کوچولو فکرشو بکن... آخه به نظر شما، یک عدد حسن کچل چقدر می تونه توی زندگیش چلمن باشه؟!! چقدر می تونه اسکل باشه؟چقدر می تونه خز باشه؟ اونم حسن...
-
امروز سرچر می خواد میدون جنگ رو آتیش بزنه
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 09:51
صبح به محزن وارد شدن به اتاق با نامه حسن کچل روبرو شدیم هر دو افتاده بودیم روی میز تا ببینیم چی نوشته روی یه برگه نوشته بود خانم ... قبل از شروع کار با من تماس بگیرید . ولی سرچر زنگ زد اون جواب نداد بعد sms داد که با دستگاه یکی دیگه کار کن دستگاه خودت خرابه خلاصه سرچر قصه ما آتیشی شد حالا قرار امروز این میدون رو به...
-
امروز میدون جنگ ما در امن و امانه
سهشنبه 12 تیرماه سال 1386 15:02
امروز هیچ خبر داغی تو دفتر نیست . هیچ اتفاق خاصی برای ما یا برای بچه های دفتر نیفتاده آن شرلی امروز نیست . کلا محل کار ما که به قول بچه ها شبیه میدون جنگه امروز خیلی آرومه نمی دونم امروز چه خبره شاید توطئه کردن تا دست ما رو رو کنند شاید فهمیدن ما روی آونها چه اسمهای گذاشتیم شاید هم بنزین اونها تموم شده شاید هم دارند...
-
حسن کچل را بشناسید
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 10:13
از صدقه سر آزادی بیان که در مملکت گل و بلبل مان ووج می زند،مجبوریم برای نوشتن پستهای وبلاگمان،کمی به دوبوله فشار آوریم ،خاطرات کودکی و قبل از تولد را با هم ممزوج نماییم و برای هر یک از آدمهای دور و برمان یک معادل در شخصیتهای کارتونی پیدا کنیم. اییییییییییییییییینه!........ما از همه کسانی که آزادی بیان را به این روز...
-
ما و حسن کچل
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 08:40
وقتی چند روز پیش فهمیدیم حسن کچل حرف های اتاق ما را برای boss برده و boss هم در مصاحبه تیکه ایی بار عینکی جنب در کرده تصمیم قاطع گرفتیم تا حالی ازش بگیریم.... امروز بعد از دو روز بی سوژه ایی- فکر می کنم دو روزی می شه تا از کسی سوژه می خوام می گه سهمیه بندی بنزین به خاطر همین وقتی می خوام التماس کنم که به من سوژه بدید...
-
جاسوس شناسایی شد
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 14:26
جاسوس شناسایی شد مدتها بود که توی اتاقمون دنبال جاسوس می گشتیم با پیشنهاد وبلاگ و هر کدوم پست گذاشتن از ما چهار نفر فقط عینکی جنب در که پست نمی ذاره با اتفاقات دیروز که اصلا نمی خوام در موردش حرف بزنم با چیزهای که خصوصی که نباید مدیر می فهمید ولی فهمید با حرف های که نباید زده می شد ولی شد متوجه یه چیزی حیاتی شدیم که...
-
شاه می بخشه، شاه قلی خان نمی بخشه
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 14:12
یک ماه است که به جای صندلی،روی یک الاکلنگ می نشینم.....و هنوز که هنوزه فایل(کشو)ندارم.زبانم مو درآورده است از بس که به خاطر این خزعولات به این و آن التماس کرده ام. خواسته ام را با چاشنی خواهش به سردبیر میگویم،یک لبخند ژگوند تحویلم می دهد و با فراغ بال به خواسته ام آری می گوید:به کلانتر بگو برایت بیاورد....اصلا بگو چند...
-
زیر آب ما که خورد زیر آب شما نخورد
شنبه 9 تیرماه سال 1386 15:28
از آنجایی که در محل کار ما رسم است که همه یک پست داشته باشند و به گفته رییسان، مدیر قسمتی باشند همه ما این جا رییس هستیم البته در دفتر قبلی مان که پنج نفر در یک اتاق بودیم هر کداممان دو سه پست داشتیم و کلی برای خودمان مدیربودیم. مثلا یکی مدیر فکس بود که باز خودش به چند شاخه تقسیم می شد یکی مدیر زدن دوشاخه به پریز بود...
-
یاد ایامی که آسانسور داشتیم....
شنبه 9 تیرماه سال 1386 14:33
از صبح تا حالا دارم فکر می کنم.آخه چرا؟ تازه،دیشدن دیشدن هم نیست؛اوع اوع!به نتایجی هم رسیدم البته. آسانسور اینجا دقیقه به ساعت،خراب است.فهمیدم چرا.(از آنجا که پیر و مرشد و سردبیرمان عادت دارد همه چیز را با شماره بیان می کند،بنده نیز بچه مرشد بازی در می کنم از خودم) آسانسور همچنان خراب خواهد ماند : 1- جهت حفظ تناسب...
-
دیگه دیگه
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 21:30
هر چی صبر کردم یه مطلب جالب و قشنگ برای پست اولم بنویسم دیدم فایده نداره و از این مسابقه ایی که بین ما چهار نفر برقرار است عقب می مونم و از بین 4 نفر ششم می شم به خاطر همین برای شروع همین را نوشتم. بچه ها اسم من رو گذاشتن سرچر (sercher ) هر چند خودم از این اسم زیاد راضی نیستم اما قبول کردم. در ادامه معرفی ها باید بگم...
-
یه تعریف کوچولو
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 12:08
صفتم عکاس باشیه روی میز شماره ۳ می شینم می تونم بگم تپل ترین آدم این اتاقم یه تپل مهربون تقریبا پیشکسوتترین فرد اتاق هم هستم . قبلا کارم عکاسی بود خیلی هم دوستش داشتم ولی می گن آدمها چیزای رو که دوست دارند زود از دست می دن !!! ولی یه چیزی یاد گرفتم که تاوقتی چیزی مال من نبود دوستش نداشته باشم اهل دعوا و جرو بحث نیستم...
-
کور از دنیا نری......اتاق ما را ببین!
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 01:05
حمل بر خودستایی باشد یا نباشد ،باید پذیرفت که ما چهارنفر خیلی باحالیم.دلیل دارم برای حرفم. دلیل اولش این است که اولین کسانی بودیم که توی این دفتر،تصمیم گرفتیم یک وبلاگ گروهی باحال با موضوعات مرتبط به محل کارمان ایجاد کنیم..... دلیل دومش هم همین است! و دلایل دیگرش هم مشابه این. برای اینکه با وجدان راحتتری سر به بالین...