ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

سفری رویایی

کیش!

این اسم کیش یه مدتیه توی دفتر ما تبدیل به سوژه شده! چرا؟ خوب طاقت بیار، الان می گم.

چند وقت پیش، روسای دفتر تصمیم گرفتند با یک هتل پنچ ستاره توی کیش قرارداد ببندند تا بچه های دفتر رو بفرستن کیش به صورت رایگان با خانواده، هتل، بلیط هواپیما و... ، اما به یکباره نمی دونم چی شد تا این همای سعادت و خوشبختی نشسته روی شانه ما بلند شد و رفت نشست روی شانه های نور چشمی ها تا فقط اونا بتونن از محبت های بی دریغ روسا استفاده کنن.

 متوجه نشدید، خیلی ساده است؛ به علت اینکه جمعیت کارمندای اینجا مانند جمعیت چین تصاعدی بالا می ره و مبلغ قرارداد کفاف فرستادن تمامی بچه ها رو نمی داد، قرار شد یه تعداد محدودی که اصلا هم ربطی به رابطه و پارتی بازی و پاچه خواری و اینها نداره اونا برن.

از اون به بعد کسی جرات نداره توی این دفتر سه روز غیب کنه و گرنه چه رفته باشه چه نرفته باشه انگ کیش رفتن به پیشونیش می  چسبه. وقتی بر می گرده همه از آب و هوای کیش، لب ساحل،هتل و... می پرسن.

حالا به همه این ها اضافه کنید آن شرلی از شنبه دفتر نیامده....

ما که اصلا شک نکردیم رفته کیش...

شانس در هر خونه رو
فقط یه بار می زنه
ببین حالام اومده و
وایساده جار می زنه

 

عکاس باشی شاعر می شود

دیروز ما سه نفر بودیم توی اتاق.خواهر ِ ادیسون به ما گفته بود میرم دانشگاه؛دیگه الله اعلم!

از ناهار ماهار هم خبری نبود.تصمیم گرفتیم سندویچ سفارش بدیم(سندویچ را با لهجه ماساچوستی بخوانید!)عکاس باشی متصدی این کار شد.گوشی رو برداشت و بقیه اش رو خودتون بخونید:

- ۳ تا سندویچ ژامبون مرغ تنوری با ۱ دوغ خانواده ی سیاه!

حالا بماند که اون بابایی که پشت خط بوده چقدر فکر کرده تا ببینه دوغ خانواده سیاه دیگه چه کوفتیه،و بماند که ما چقدر خندیدیم و انگشت تمسخرمان را توی چشم عکاس باشی چرخاندیم؛ولی خدایی جمله را داشتید؟END ِ فلسفه و آرایه های ادبی بود.اصلا آخر ایهام و جناس و استعاره و مجاز بود لعنتی!حتی از مصرع دیو سیاه ِ قهوه ای هم هنری تر.....اَی،اَی،اَی،اَی!

حالا یک چشمه از شاهکار ادبی - هنری عکاس باشی را می نُمایم تا حالش را ببرید:

منظور از دوغ خانواده سیاه می تواند یک بطری دوغ سفید که متعلق به خانواده ای سیاه پوست است باشد ولی از آنجا که عکاس باشی عاری از هرگونه احساسات آنارشیستی است،این معنی دور از ذهن می باشد.

می تواند یک دوغ کثیف و سیاه باشد که متعلق به یک خانواده است.....

یا ....

تپره تپر مپر،تپره آی آی...

دوشنبه ـ سریال یک مشت پر عقاب ـ خلعت بری(دیالوگی مشابه این را گفت):توی این مملکت تا یکی واسه خودش آدم بشه، جون بگیره و کسی بشه؛کله پاش می کنند.هیچکس حال رقابت نداره،اما تا دلت بخواد واسه حسادت حس و حال دارند!

می دونید چرا اینو نوشتم؟ چون می خواهم قربون این مملکت و این سیستُم جدید مملکت داری برم که اصلا از این خبرا نیست توش!

همین دیروز دادگاه مطبوعات چند رأس از رؤسای مطبوعات را تپر کردند که گوشه پرشون به ما هم گرفت و تیر تو پَرمون کرد.نزدیک بود ملتی از نون خوردن بیفتند....به جرم اینکه رو پای خودشون وایستاده  بودند. 

الان یک جور گر گیجه ی مخصوص سفارشی ـ با دو تا نون اضافه؛ توی دفتر حاکمه.ما نمی دونیم از اینکه ۱۰۰٪ تپرمان نکردند باید خوشحال باشیم یا ناراحت؟ آیا به خاطر ۵۰٪ ای که ناکار شدیم باید به کسی تسلیت بگیم؟ ولی دست این دادگاه مطبوعات درد نکنه که این چنین آب و روغن پاچه خوارهای دفتر رو  قاطی کرد.حالا اونها موندند و یک دیگ چه کنم! که بروند به مسئول جدید،تبریک بگویند یا نه؟خب اگر این کار را کنند به مسئول مخلوء بر میخورد که!

ولی ما جماعت خوشحال و بی خیال این اتاق که قصد داریم به مناسبت تعطیل نشدن دفتر،به شاه قلی خان دوم بگوییم برایمان مان چیپس سفارش بدهد!