از صدقه سر آزادی بیان که در مملکت گل و بلبل مان ووج می زند،مجبوریم برای نوشتن پستهای وبلاگمان،کمی به دوبوله فشار آوریم ،خاطرات کودکی و قبل از تولد را با هم ممزوج نماییم و برای هر یک از آدمهای دور و برمان یک معادل در شخصیتهای کارتونی پیدا کنیم.
اییییییییییییییییینه!........ما از همه کسانی که آزادی بیان را به این روز درآورده اند مچکریم(مچکریم یعنی خیلی متشکریم) چون از آن طرف به پیشرفت خلاقیت ذهنی انسانها کمک کردند.
خب...از هر چه بگذریم سخن حسن کچل،خوشتر است.
از آنجا که ما end ادب هستیم،هیچ دلمان نمی خواست نامی اینچنین را برای همکارمان برگزینیم ولی چه کنیم که او سراپا و پا آ سر،عاشق این نام است.خودش این اسم را روی خودش گذاشته.شاید یک جور تریپ روشنفکری و با جنبه نمایی باشد...شاید هم یک جور دیگر ِ تریپ <خود حقیقی بینی>...الحمدلله که ما فضول نیستیم و به ما چه اصلاً!
اما جالب اینجاست که این حسن کچل ما با حسن کچل قصه ها کلی فرق فوکوله.تنها شباهتش با او در تشابه جنسیتی است!و البته مقداری هم شباهت در وضع ظاهری.
و اما تفاوتهایشان:
۱ -با توجه به گرانی های اخیر ،خدا را صد هزار مرتبه شکر که لازم نیست کسی برای حسن کچل ما سیب بچیند تا او را وادار به تحرک نماید.حسن کچل ما خود به خود اکتیو است.ایزوتوپ است اصلا(به من چه که نمی دانید ایزوتوپ چیست.خب بروید مطالعه کنید تا نرخ مطالعه هم اینقدر افتضاح نباشد)او بر خلاف تصورم،سریع الانتقال هم هست!(برای درک بهتر،پست سرچر را بخوانید)
۲- اگر چل گیس،زن حسن کچل قصه هاست؛جولیا پندلتن هم زن حسن کچل ماست
۳- حسن کچل قصه ها مدام ضایع می شد،ولی حسن کچل ما به مدد شرکت در کلاسهای ارتباط موفق و استعدادهای ذاتی در امور زیرابی،دلش می خواهد دیگران را مدام ضایع کند و توانایی های آنها را به سخره بگیرد...ولی با عرض پوزش باید عرض کنم که ایشون نابینا خونده که اهداف پلیدش را روی ما چهار نفر به عرصه تجلی برساند.
ببخشید که یک کم قلنبه سلنبه شد
نوشته ی :آن شرلی
وقتی چند روز پیش فهمیدیم حسن کچل حرف های اتاق ما را برای boss برده و boss هم در مصاحبه تیکه ایی بار عینکی جنب در کرده تصمیم قاطع گرفتیم تا حالی ازش بگیریم....
امروز بعد از دو روز بی سوژه ایی- فکر می کنم دو روزی می شه تا از کسی سوژه می خوام می گه سهمیه بندی بنزین به خاطر همین وقتی می خوام التماس کنم که به من سوژه بدید خودم قبلش می گم به غیر از بنزین- از همرزمان عزیزم (آخه با اتفاقاتی که در اتاق ما می افتد من همیشه فکر می کنم در خط مقدم جبهه در حال جنگیدن هستیم نه کار کردن...) خواستم مرا در سوژه ایی که پیدا کردم یاری کنند....
وقتی عینکی جنب در مطلب را برایم نوشت و مشغول خواندن آن بودم، حسن کچل وارد شد. در جایی از متن عینکی جنب در، لغت سریع الانتقال بودن را به کار برده بود داشتم از آن شرلی می پرسیدم که این کلمه در اینجا کاربرد دارد که آن شرلی طبق معمول با یک جواب غافلگیر کننده همه ما را شوکه کرد....
آن شرلی: نه عینکی جنب در، این کلمه به معنی فضول است یعنی وقتی تو یه جایی یه چیزی رو می شنوی زود بری گزارش بدی و به بقیه بگی.....عینکی جنب در: نه این اینجا این معنی رو می ده که یعنی سریع اخبار و اطلاعات را به مخاطب برسونن...
اما حسن کچل که اصلا متوجه نبود و فکر می کرد که ما چه بحث کارشناسانه و حساب شده ایی را داریم انجام می دیم پشت میز من نشسته بود و سراپا گوش شده بود تا شاید از صحبت های ما استفاده ایی بکند و فیض لازم را ببرد... ما که نا امید شده بودیم که درک ایشان قد بدهد منظور ما چیست مجبور شدیم دوباره تمام حرف های آن شرلی را باز گو کنم تا شاید و بلکه احیانا ایشون یک گوشه کوچولو از این قضیه را به خودش بگیرد اما از شما چه پنهان حتی یک درصد این ماجرا را به خودش نگرفت و موقع بیرون رفتن با یک لبخند حاکی از رضایت که گویا چیزهای گران بهایی را بدست آورده بود اتاق ما را ترک کرد و این ما 4 نفر بودیم و یک دل سیر خندیدن.........
نوشته شده توسط: سرچر
جاسوس شناسایی شد
مدتها بود که توی اتاقمون دنبال جاسوس می گشتیم با پیشنهاد وبلاگ و هر کدوم پست گذاشتن از ما چهار نفر فقط عینکی جنب در که پست نمی ذاره با اتفاقات دیروز که اصلا نمی خوام در موردش حرف بزنم با چیزهای که خصوصی که نباید مدیر می فهمید ولی فهمید با حرف های که نباید زده می شد ولی شد متوجه یه چیزی حیاتی شدیم که جاسوس همین جاست شاید هم جاسوس عینکی ست
ولی به هر حال به نتایجی رسیدیم که وقتی وبلاگ ما یه خورده ای از آب و گل دراومد البته با کمک منو سرچر و آنشلی جاسوس بره آدرس و به مدیر بده و بگه که تو این مدت من فقط داشتم از این ها اطلاعات می گرفتم اون موقع است که با توبیخ و جریمه و اخراج جاسوس به یه مقامی رسه شاید از الان برای اون موقع نشونه گرفته باشه.
عکاسی باشی