سال ۱۳۸۶، آخرای اسفند،آهان؛چارشنبه سوری بود!
داشتیم از همدیگه خداحافظی می کردیم و ماچ و بوسه و دل و قلوه و این حرفا.به سرچر و عکاس باشی و خواهر ادیسون گفتم: لحظه ی سال تحویل،منو خیلی دعا کنید.بعد از عید نیایید بگید یادم رفت وُ وقت نکردم وُ آخ وُ سه نقطه؛اصلا نمی خوام دعا کنید!
پ.ن:ما فرض را بر این میگذاریم که تمام آحاد ملت شهید پرور،این سخن لطیف را با گوش جان،نیوش کرده اند.اینکه یه روز یه آقاهه میره خیاطی،پارچه کت شلواریش رو میده به خیاط،می گه:فردا نیام بگی ببخشید کت شلوارتون حاضر نیست؛ برق رفته بود و چرخ خیاطیم خراب بود و کی اکم مرده بود و.......اصلا نمی خوام؛پارچه ام رو بده برم!
روز تحویل سال همش یادت بودم. دروغ نمی گم راست می گم ...
به توصیه ات گوش کردم رفتم از توی مفاتیح دعای تعقیب نماز ظهر رو پیدا کردم با معنی خوندم....