امروز دفتر خیلی غم داره در صورتکی که هر سال چند روز مانده به عید همه خوشحال بودن ُ کار بچه ها کم تر شده بود همه تو فکر خرید عید و سفره هفت سین و خیلی کارهای دیگه بودن ولی امسال ....
خاله یکی از بچه ها بعد از به دنیا آوردن بچه اش به کما می ره و الان هم امیدی به زنده بودنش نیست.
عیدی بعضی از بچه ها رو نریختن و خیلی ها محتاج همین عیدی هستند. به پول احتیاج دارن ولی مسئولین محترم عین خیالشون هم نیست.
خلاصه اینجا خیلی اوضاع قاراشمیشه یا شاید هم غاراشمیشه. نمی دونم سرچر خیلی احساس دپرس بودن می کنه اینجا سفره هفت سین چیدیم البته ما نه ُسازمان آگهی ها ولی هیچکس حال و حوصله نداره .
آن شرلی نیومده سرکار ...
امروز هم کسی نیست که سرکارش بزاریم
فقط داریم کار می کنیم و ثانیه شماری می کنیم که این روزهای آخر سال ۸۶ هر چی زودتر تموم بشه ...
از حالا شمارش معکوس داره برای همه چیز شروع می شه ...
یه زندگی دوباره ...
یه سال نو ...
یه تحول جدید...
پولدار شدن...
کلی از چیزهایی که بچه ها می دونن و ما نمی دونیم .
سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری. امید وارم همیشه شاد و خورم باشی
سلام دوست خوبم
من چند تا پست اخیرت رو خوندم .این آخری منو ناراحت کرد .آرزو کردم که حال خاله دوستت زودتر خوب شه...
از پست دندون پزشکی هم خندم گرفت وهم یه کمی حالم بهم خورد....!!!!
امیدوارم عیدی هاتون رو زودتر بدن.....
ما که یه هفته پیش عیدیامونو دادن...!!!!
سر بزن خوشحال میشم....
خوش باشی
انقدر بغض دارم که خدا می دونه. هیچ وقت توی عمرم انقدر غصه نداشتم. راستی چرا یک بار دیگه هم اینطوری شده بودم یادت میاد؟ سر قضیه گربه!!!
امروز بدترین روز دفتر بود.
بالاخره همه جا هم شادی داره هم غم. بعد این آقای مدیر میاد کامنت های اون مدلی برای ما می زاره.
حقتونه به جای کار کردن میایید وبلاگ میزنید(البته وبلاگ بدی نداریدا)
نه،تو واقعا دلت میاد بچه های رؤسا موبایل و ماشینشونو عوض نکنند اونوقت تو بری جوراب و روسری و خنزر پنزر بخری؟!!