ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

با عرض پوزش.....

فکر کن بری یک دندانپزشکی که بیمار قبل از تو  ایدز و هپاتیت و  تیفوس و کوفت و زهرمار داشته.دکتر هم تازه از W.C در اومده....ولی در تمام مدتی که مشغول قضای حاجت بوده،دستکش هاشو درنیاورده.اهل دست مست شستن هم نیست مرتیکه.دکتر میاد تو اتاق و پاش می خوره به یونیت دندانپزشکی و بعد،فکش می خوره به صندلی و پر خون می شه اونجا.همه وسایل هم می افته رو زمینی که سم سوسک کش ریختند روش.ابزار دندونپزشکی می افته روی لاشه سوسک ها.دکتر با دستکش هایی که چندتا تفاله قهوه ای بهش چسبیده،ابزار رو از روی جسد سوسک ها بر می داره و می چپونه تو دهنت و قرچ قرچ می چرخونش.با دست دیگه اش لنگ سوسکی  که به ابزار چسبیده بود رو از توی دهنت درمیاره بیرون.دندونپزشک،گوشت لثه ات را می تراشه و بهت می گه خورده های دندونت رو قورت بدی؛چون قبلا از ساکشنش به جای سوند استفاده کرده بوده.خورده دندون،توی حلقت گیر می کنه و دکتر دستش رو تا آرنج می کنه توی حلقت که راهش باز شه.تو ییهو مزه قرمه سبزی با  سالاد شیرازی رو تو دهنت حس می کنی.....یه چیزی رو قورت میدی....نگاهت می افته به دندونهای دکتر.او،ناهار قرمه سبزی باسالاد شیرازی خورده و تو خیلی اتفاقی می فهمی که وقتی دکتر رفته بوده دستشویی،دستش تا آرنج توی یه جای دیگه بوده! اما تو دیگه اونا رو قورت دادی.دکتر هنوز دار اسکالپ اون مریض ایدزیه رو تو لثه تو می چرخونه و گوشت دهنت رو سلاخی می کنه.یک پاشو اهرم میکنه به صندلی و کف دستشو میذاره روی دماغت....آی فشار میده....آی.دندونه در نمیاد.خون داره از دهنت فواره می زنه.عرق دکتر می چکه تو دهنت که مثله گاله بازکردی.تازه این که خوبه،خون اون فکش هم از اول تا آخر داشته می ریخته تو سر و صورتت.دیگه کاری از دست کسی برنمیاد و باید فقط به خدا توکل کرد.دکتر بند و بساط بخیه اش رو ولو می کنه رو میز.چند تا نخ دندون مصرف شده،سوزن خیاطی و چند تا آت و آشغال دیگه.

لثه تیکه پاره ات رو بخیه می زنه و وقتی که می خوای بپرسی تا چند روز صورتت باد کرده می مونه،نمی تونی چیزی بگی.چون زبونت رو به آستین خودش بخیه زده.حالا دکتر آستینشو می خواد.می کشدش.زبونت از ته کنده می شه و می افته روی جسد سوسکها.....

به خدا من توی این یک هفته نه کیش بودم،نه هیچ جهنم دره دیگه ای!دندونپزشکی بودم.دندون عقلم رو جراحی کردم و توبه کار شدم!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:49 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

خسته نباشی.... دی :

اگه یه اینجور دندون پزشکی بود بنده خدا فرشته مرگ بیکاره بیکار میشد....

حبه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:29 ب.ظ http://doone.blogsky.com

چندش آورتر و بدتر از این نمی شد که گفتی.

عکاس باشی دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ق.ظ

واقعا قبل از خوردن صبحانه چی حالی داد خوندن مطلب دندونپزشکی. کلی به صبحانه ما صفا داد آنوقت می گی چرا هی داری لاغر می شی خوب اومدم بعد از قرن ها دلی از عزا در بیارم که نوشته تو رو خوندم حالم بد شود نتونستم صبحانه بخورم .حالا ملتفت شدی.

سرچر دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:20 ب.ظ

خیلی افتضاح بود. کل ماجرا رو جلوی چشمم دیدم. اما بهت تبریک می گم انقدر قشنگ تصویر پردازی کرده بودی که حس می کردم دارم فیلم می بینم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد