ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

ما چهار نفر

یادداشتهای محل کار ما...

آشتی کنون

هی می گیره..........ول می کنه

می گیره............ول می کنه

این اخلاق گند <من می دونم>رو می گم! یه روز میاد پشت چشمش رو نازک می کنه ، گوشه اون چشمهای خمار دخترکشش رو میده پایین و شروع می کنه به غرغر.آی غر می زنه...آی غر می زنه که صد هزار مرتبه طلب مرگ و وقوع هزار و یک جور بلای طبیعی می کنی تا از شر غرغرهاش راحت شی.

یه روز میاد الکی گرد و خاک می کنه و هارت و پورت راه می اندازه که آی...نفس کش...تو رو خدا منو ول کنید...یکی منو نگیره تا برم پیش سردبیر و نامه بنویسم و دستور بدم ا اخراجتون کنه!

حالا اصلا آدم ِ این حرفها نیست هان!به پهلوون پنبه گفته زکی!

خلاصه بعد از یه مدتی که تا ما رو می دید سرشو کج می کرد و خاله زنک بازی از خودش در می آورد،دیروز بدون هیچ مقدمه ای به عکاس باشی سلام کرده و به داخلی سرچر هم زینگول زده.

دوباره دردسر شروع شد.تا دیروز خیالمون راحت بود که هی نمیاد توی اتاقمون تا از زمین و زمان بناله.اما از امروز باید دوباره دردسرهای آشتی کنون آقا رو به جون بخریم.

نوشته ی :آن شرلی

نظرات 2 + ارسال نظر
کارمند کوچولو چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ب.ظ http://edarehyema.blogsky.com/

سلام من بهتون لینک دادم اگر مایلید شما هم به من لینک بدید. خوشحال میشم باز هم به من سر بزنید

الهه جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام
ایول بابا چه عجب !!!
مثل اینکه یادتون افتاده یه وبلاگی هم دارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد