دیروز کنار صفحه تقاویم(جمع مکسر تقویم!) رو میزی ما چهار نفر نوشته بود:روز جهانی تعجب .
تعجب می کنید؟خب نکنید!به جای اینکار اگر تقویمی...سررسیدی...چیزی دم دستتان هست بردارید و تورق کنید.روز پانزدهم مرداد سال ۱۳۸۶ هجری خورشیدی...و یا به عبارت دیگر،ششم آگوست ۲۰۰۷ میلادی را بیاورید.چی؟توی تقویم شما ننوشته روز جهانی تعجب؟جای تعجبی نیست...اگر می نوشت باید تعجب می کردید.همه روزهای مهم که مادرزادی توی تقاویم نوشته نشده بودند..بالاخره (یا بالا الاغه،فرقی نمی کند)هر روز مهم،در یک روز کاملا عادی اختراع می شود.دیروز در دفتر ما روز تعجب به دنیا آمد...اختراع شد و از آنجا که ما نیز چون رؤسای خود از اینترنشنال شدن بدمان نمی آید،تصمیم گرفتیم اسم این روز را تحت عنوان روز جهانی تعجب در تقاویم خود ثبت نماییم.
حالا عرض می کنم برایتان که چطور به این نتیجه گیری نائل شدیم:
۱- صبح علی السّحر ،با برو بچز یاد ایام شباب می کردیم.روزهایی که مساحت دفترمان قد پشت غلبیر(شاید هم قلبیر) بود و یک درخت انجیر هم نداشتیم که اندازه یک چوب کبریت باشد!در آن روزها هر رأس از رؤسا* که می خواستند به جایگاه خود نائل شوند،چاره ای نداشتند جز اینکه از برابر ما بگذرند و سلام و علیکی رد و بدل شود.یاد ایام شباب کرده بودیم و زبان به شکوه گشوده که در حال حاضر این وسعت فضای دفتر، این زرق و برق و دنیای نیمه فانتزی موجود،از دیدار های face to face ِ ما کاسته است.در همین اوهام سیر می کردیم که دقایقی بعد،جناب سردبیر از در درآمد و ما از خود به در شدیم.یکهو لوکیشن خاطره ناک و زنگار زده ی سیاه و سفید ما رنگی دیگر به خود گرفت و شفاف شد و ای جون ِ من!سردبیر آمد و دمی در کنار ما آسایید.دمی به درازای یک ساعت و نیم!
با ما از هر دری سُخُن گفت(جدیداً ها سُخُن یعنی سُخَن های خیلی صمیمی و طولانی!) و ما را با حضورش مُتُعجب ساخت(فکر می کنم ضرورتی نداشته باشد که در باب معنای مُتُعَجب ،توضیحی بدهم!).و ما را کاملا مطمئن ساخت که اتاقمان به سیستم شُنود مجهز می باشد!
۲-در ادامه مجالست با سردبیر،یکهو مهندس حسن کچل هم به جمع ما افزوده شدند که البته جای هیچ تعجبی نداشت.تعجبِ این تکه از ماجرا دو قِسم دارد.قِسم اول آن یکجورهایی به فلش بک نیاز دارد:یک روز مهندس حسن کچل نزد سردبیر می رود و از خودش علم و knowledge در می کند.می گوید:یکی از راههایی که یک وب سایت می تواند پربیننده شود استفاده از کلماتیست که بین کاربرانی که از موتور جستجوگر گوگل برای سرچ استفاده می کنند،هوادار داشته باشد.یعنی ما باید اخبار سایت را با استفاده از کلمات به روز که در پی انتشار علامت سوال های متعدد در جامعه سرچ می شوند،بنویسیم.
حکماً سردبیر در آنروز خیلی تعجب از خودش در میکند. نه اشتباه نکنید....آن روز به هیچ وجه نمی توانست روز جهانی تعجب نام بگیرد...بگذارید قِسم دوم را بگویم برایتان،بعد قضاوت کنید.
قِسم دوم در حالی شروع شد که سردبیر شهیر،تحصیلکرده و فرنگ دیده ما بعد از گذشت چندین ماه از آگاهی از(باور کنید در یک جمله،بیشتر از این نمی شد از از اسفاده کرد!) کشف پیش پا افتاده مهندس حسن کچل،هنوز داشت تعجب می کرد و به هوش و ذکاوت و درایت کچل،احسنت می گفت.این قِسم از ماجرا تعجب ما چاهارنفر را بدجوری برانگیخت...طوریکه نزدیک بود انگشت تحیر را به جای دهان،به دماغ فرو ببریم!
با دیدن آن صحنه،آنقدر شوکه شدیم که اووووووووووه! یادمان آمد اولین چیزی که پی افتتاح این وبلاگ،نظرمان را به خودش جلبب کرد،مسئله ثبت وبلاگ در گوگل،یاهو و msn بود.بعد هم استفاده از کلمات متنوع برای جلب بازدید کننده بیشتر.
در روز جهانی تعجب،ما چهار نفر به این نتیجه رسیدیم که اگر یک روز پی لو رفتن این وبلاگ از کار بیکار شدیم،بدون معطلی می توانیم به عضویت تیم شاخداردونتسک درآییم.چرا که من بعد هر کداممان حاوی چند جفت شاخ ِ از تعجب روییده هستیم.
----------------------------------------------------------
*به خاطر اینکه واحد شمارش رییس را رأس دانستم،دیگر لزومی ندارد منتظر لو رفتن وبلاگ باشم و حضورم در تیم شاخداردونتسک،قطعیست!
آن شرلی
سلام
وبلاگ بسیار زیبایی دارید ، در صورتیکه صلاح میدانید آدرس زیر را تحت عنوان جواب سوالات تبیان و آفتاب درلینک خود قرار دهید . و
با پاسخ به سوالات تبیان اینترنت مجانی و جوایز دیگر هدیه بگیرید ، جواب صحیح سوالات را از وبلاگ زیر در یافت نمائید . خدا نگه دارتان باشد.
جواب سوالات تبیان و آفتاب
http://nasimekavir.blogfa.com/
سلام.
چه جوری می تونی اینهمه زیاد بنویسی؟ماشالله! شنیده بودیم خانمها زیاد حرف می زنندُاما نشنیده بودیم زیاد هم می نویسند!
حالا کی گفته من خانومم؟
فقط می خواستم خوشحالت کنم.